به گزارش مشرق، «سید محمدعماد اعرابی» طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
ماجرا از ۲۴ آبان ۱۳۳۲ شروع شد؛ وقتی خبر سفر نیکسون(معاون آیزنهاور رئیسجمهور وقت آمریکا) به ایران در میان دانشجویان پیچید. کسی که کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را «پیروزی سیاسی امیدبخش قوای آزادی» توصیف کرده بود، حالا حدود ۴ ماه پس از آن روز در ۱۸ آذر ۱۳۳۲ به ایران میآمد تا ببیند دلارهای آمریکایی چگونه امید یک ملت برای کسب استقلال را سرکوب و راه غارت سرمایههای آنان را گشوده است. در خفقان مرگبار پس از کودتا و در حالی که جامعه ایران ۱۴ آذر ۱۳۳۲ با بغض بازگشایی سفارت انگلستان در تهران را به نظاره نشسته بود؛ اینبار دانشجویان نتوانستند فریاد خود را در سینه نگه دارند و تصمیم به برگزاری تظاهراتی در اعتراض به این سفر گرفتند؛ گرچه این تظاهرات هرگز آنطور که مدنظر بود انجام نشد چون ۴۸ ساعت مانده به ورود نیکسون، سربازان ارتش پهلوی دانشکده فنی دانشگاه تهران را به خاک و خون کشیدند و ۳ نفر از دانشجویان را به شهادت رساندند.
شهید چمران یکی از شاهدان عینی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود که در وقایعنگاری خود از آن روزها مینویسد: «روز بعد نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده هرگونه مساعدت و کمک نمود و به رئیسجمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد.»
از آذر ۱۳۳۲ تا آذر ۱۴۰۰ جریان سلطه، متحدان و عواملش دست از سر دانشگاه برنداشتهاند. اگر تا پیش از انقلاب اسلامی ایران مطالبه دانشگاهیان در دستیابی به استقلال سیاسی برای خوشامد اربابان آمریکایی با گلوله پاسخ داده میشد؛ امروز با تحقق استقلال سیاسی، تلاش دانشگاهیان برای استقلال علمی تقاصی جز گلوله از جانب ارباب سلطه ندارد. عصر جمعه وقتی گلولههای بیصدای یک سلاح اتوماتیک با کنترل از راه دور در بلوار امام خمینی آبسرد سینه و پهلوی محسن فخریزاده را شکافت، آن روز هم یک غروب پاییزی در هفتم آذرماه ۱۳۹۹ بود.
روزی که جامعه دانشگاهی ایران داغدار یکی از اساتید تأثیرگذارش در علوم و فناوریهای نوین شد. ده سال پیشتر صبح دوشنبه ۸ آذر ۱۳۸۹ اینبار بوی دود و آتش در بلوار ارتش تهران خبر از حادثهای تلخ داد؛ مجید شهریاری استاد و دانشمند برجسته هستهای ایران نیز پاداش استقلالخواهیاش را با بمبهای مغناطیسی که بر در اتومبیل سواریاش چسبانده شد، گرفت.
اردشیر حسینپور، سعید کاظمیآشتیانی، مسعود علیمحمدی، داریوش رضایینژاد و مصطفی احمدیروشن چهرههای برجسته دانشگاهی کشور بودند که همگی به جرم توانمندسازی علمی ایران هدف جوخههای ترور سلطهطلبان شدند. برای ایران نه فقط پاییز و آذرماه که چهار فصل سال، یادآور روز دانشجو و درد و داغ دانشگاه است. یادآور خونهایی که به بهای استقلالطلبی یک ملت روی آسفالت خیابان و زمین دانشگاه جاری شد.
اما این فقط ایران نبود که تلاشهای علمی دانشگاهیانش به جای ستایش از طرف نهادهای غربی، با صدور حکم مرگ آنها مواجه میشد. دکتر اسماعیل جلیلی دانشمند عراقی- انگلیسی مقیم لندن در کنفرانس بینالمللی مادرید که ۲۳ تا ۲۴ آوریل ۲۰۰۶ برگزار شد مقالهای تکاندهنده با عنوان «رنج دانشگاهیان عراقی» ارائه داد. براساس مستندات این مقاله پس از اشغال عراق توسط آمریکا ۳۰۷ عملیات تروریستی علیه دانشگاهیان عراقی ثبت شد که ۷۴ درصد از آنها موفقیتآمیز بود. (این آمار تا سال ۲۰۰۶ یعنی زمان ارائه این مقاله است.) این افراد طیف وسیعی از اساتید دانشگاههای عراق در رشتههای فیزیک، شیمی، زیستشناسی، علوم مهندسی و حتی پزشکی را دربر میگرفت.
دکتر جلیلی معتقد بود: «این توطئه برای تبدیل عراق به کشوری ضعیف و بدون زیرساختهای علمی و منابع انسانی مجرب طراحی و اجرا شده است.» انگشت اتهام مثل همیشه به سمت آمریکا بود. ۲۲ اکتبر ۲۰۰۲ کمتر از ۵ ماه پیش از حمله آمریکا به عراق مارک کلایتون در روزنامه «کریستین ساینس مانیتور» به موضوع دانشمندان برجسته عراق پرداخت. او با نام بردن از برخی متخصصان عراقی در رشتههای فیزیک، شیمی، میکروبیولوژی و... آنها را به اندازه سختافزارهای جنگی عراق خطرناک خواند و توصیه کرد در صورت دسترسی دوباره به عراق برنامهای برای جستوجوی این افراد در نظر گرفته شود.
۱۴ جولای ۲۰۰۵ مرکز اطلاعات فلسطین گزارشی مستند ارائه کرد که نشان میداد دستکم ۷۳۰ دانشمند و استاد برجسته عراقی با اطلاع وزارت خارجه و رئیسجمهور وقت آمریکا (جورج بوش) برای ترور هدفگذاری شده بودند. این تصمیم زمانی گرفته شد که ایالات متحده نتوانست نخبگان عراقی را مجبور به همکاری با خود و یا خروج از این کشور کند. بر این اساس «پنتاگون» با پیشنهاد موساد مبنی بر اینکه بهترین راه برای خلاص شدن از این دانشمندان کشتن آنهاست موافقت کرد.
در سایر کشورهای جهان اسلام نیز همین روند در جریان بود و نخبگان دانشگاهی مستقل با ترورهای مستقیم و یا حوادثی عجیب و غریب کشته و یا مفقود میشدند.
«سمیره موسی» دانشمند هستهای مصر که پیشنهادهای تحقیقاتی ایالات متحده و حتی تابعیت آمریکایی را رد کرده بود پیش از بازگشت به مصر در حادثهای عجیب اتومبیلش به درهای ۴۰ متری سقوط کرد.
«نبیل احمد فلیفل» دانشمند هستهای فلسطینی نیز سرنوشتی مشابه داشت او ابتدا ربوده و چند روز بعد پیکرش در منطقه «بیت عور» پیدا شد.
«عبدالکریم خلیل» متخصص علوم هستهای و قائممقام دانشگاه حمص سوریه بود که در جریان ناآرامیهای این کشور درون اتومبیل شخصیاش ترور شد. «رمال حسن رمال» دانشمند فیزیک لبنانی که توانسته بود در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸ به ترتیب مدال برنز و نقره مرکز مطالعات فرانسه را دریافت کند سال ۱۹۹۱ زمانی که ۴۰ سال بیشتر نداشت در فرانسه به شکلی مرموز درگذشت و مقامات فرانسه اجازه کالبدشکافی پیکر او را ندادند.
اسامی این فهرست آنقدر بلند است که بتوان سرفصلی مجزا تحت عنوان «ترورهای دانشگاهی» برایش در نظر گرفت و جهان اسلام را با جنایت سلطهطلبان غربی آشنا کرد. داغ دانشگاه در روز دانشجو نباید محصور به ایران باشد چرا که ملتهای مسلمان سالهاست که داغدار دانشگاهیان خود هستند. نخبگانی که به جرم استقلالخواهی طعمه برتریطلبی آمریکا و متحدانش شدند.
فریاد مرگ بر آمریکای انقلاب اسلامی ایران فصل مشترک کشورهای اسلامی در ابراز تنفر از حاکمیتی است که وابستگی و عقبماندگی جهان اسلام راهبرد همیشگی اوست. فریاد انزجار از جاهلیت رژیمی است که منافعش تنها با مرگ عالمان تأمین میشود.
بنیانگذار انقلاب اسلامی ۲۹ تیر ۱۳۶۷ در پیام خود به ملت ایران و سایر مسلمانان جهان چه خوب گفت: «مسلمانان باید بدانند تا زمانی که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدّم مییشود؛ و هر روز شیطان بزرگ یا شوروی به بهانه حفظ منافع خود حادثهای را بهوجود میآورند. راستی اگر مسلمانان مسائل خود را بهصورت جدی با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟»